من در ابتدا

نه تو مي ماني و نه اندوه
و نه هيچيک از مردم اين آبادي...
به حباب نگران لب يک رود قسم،
و به کوتاهي آن لحظه شادي که گذشت،
غصه هم مي گذرد،
آنچناني که فقط خاطره اي خواهد ماند...
لحظه ها عريانند.
به تن لحظه خود،
جامه اندوه مپوشان هرگز

به نام خدا

سلام به دوستان گلم
تنها دلیل ساختن این وب سایت دل خودم بود که فقط خدا توش خونه ساخته و هیچ کس دیگه تا حالا راه پیدا نکرده .....


سپیده صادقی:
 
از او که رفته نباید رنجشی به دل گرفت
آنکه دوستش داریم همه گونه حقی بر ما دارد
حتی حق آنکه دیگر دوستمان  نداشته باشد
نمی توان از او رنجشی به دل گرفت
بلکه باید تنها از خود رنجید
که چرا باید آنقدر شایسته ی محبت نباشیم که دوست ما را ترک کند ...
و این خود دردی کشنده است ...


دانیال.ن.ب
گزارش تخلف
بعدی